تخصیص حق قانونگذاری به خداوند ( که در مقابل آن حق تعیین باید و نبایدها به غیر خداست)، یکی از امور سهگانهی «عقیده»، «عبادت» و «قانونگذاری» (تشریع)» میباشد. این سه مورد هر سه مقتضیات اساسی و اصلی «لَا إِلهَ إِلَا الله» را تشکیل میدهند، مقتضیاتی که نقض یکی از آنها یا کوتاهی در هر یک از آنها نقض «لَا إِلهَ إِلَا الله» به شمار میآید.
در مدت سیزده قرن ابتدایی که از عمر این امت گذشت، امکان نداشته که مسلمانی حق قانونگذاری را به غیرخدا داده باشد اما همچنان در دایرهی اسلام باقی مانده باشد و یا با آگاهی کامل و با کمال رضایت شریعت غیرخدا را پذیرفته باشد و با این وجود همچنان مسلمان باشد.
اما در قرون اخیر بسیاری از امور این امت تغییر کرده است و این تغییر به گونهایست که کمتر کسی متوجه آن میشود.
مسیر انحراف در خلال قرون اخیر همچنان سیر صعودی خود را ادامه میدهد و امت اسلامی از حقیقت دین و آئینی که زمان بسیار طولانی با آن زیستهاند، کم کم دور میشوند. علیرغم عدول و انحراف در تمام زمینهها، دو زمینهی «نماز» و «حق حاکمیت شریعت الهی» در میان امت اسلامی همچنان حرف نخست را میزنند و دارای چنان اهمیتی هستند که ممکن نیست فردی در یکی از این زمینهها دچار انحراف شود اما همچنان مسلمان و در دایرهی اسام قرار داشته باشد.
در قرن اخیر، وقتی عدول و انحراف امت از دین خدا از یک طرف و فشارهای دشمنان در زمینههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و یا تهاجم فکری روز به روز رو به افزایش است، (در چنین وضع و احوالی) آنچه دامن امت اسلامی را گرفته است هرگز به خیال کسی خطور نمیکرد. هرگز کسی چنین تصور نمیکرد که این امت از دو نقطهای که بدان متمسک بودند و برای آنها اهمیت ویژهای قائل بودند یعنی اقامهی شریعت خدا و ادای نماز، فاصله گرفته و شیاطین نیز این فاصله را برایش تزیین کنند. در چنین وضعیت و احوالی بود که شیاطین به امتی که بهره و نصیب خود را از دینش فراموش کرده بود، گفتند: به اروپا بنگرید، آنها پیشرفت نکردند مگر بعد از خارج کردن دین از صحنهی زندگی و عدم دخالت آن در مسائل روزمره، و شما نیز اکنون با این فاصله به پلههای پیشرفت صعود خواهید کرد.
همچنین شیاطین به امت گفتند: چگونه دینی که چهارده قرن پیش نازل شده است میتواند بر قرنی حکومت کند که با گذشته هیچ وجه اشتراکی ندارد؟ آیا دنیا تغییر نکرده است؟ پس باید شریعت و برنامهی زندگی نیز تغییر کند تا با زندگی جدید، هماهنگی و تناسب داشته باشد.
بسیاری از این امت خود را کمتر از آن دیدند که در مقابل این اراجیف و اباطیل بایستند و با دشمنانشان مناقشه و مجادله کنند.
انحرافی که در زمینههای عقیدتی و ایمانی دامن مسلمانان را گرفت باعث شد که امت اسلامی، والایی و استعلاء ایمانی خود را که خداوند به آنها وحی کرده و فرد مؤمن اگرچه در میدان جنگ در مقابل دشمنانش هم شکست بخورد آن را احساس میکند، از دست دهد:
(وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ)
{سست و زبون نشوید و غمگین و افسرده نگردید و شما برتر از دیگران «هستید اگر براستی مؤمن باشید»}. [آل عمران: ۱۳۹]
(وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ)
{عزت و قدرت ا ز آن خدا و فرستاده او و مؤمنان است}. [منافقون: ۸]
همچنین عقبماندگی نظامی، علمی، اقتصادی، فنی و تکنولوژی که نتیجهی عقبماندگی عقیدتی و ایمانی است، باعث شد که مسلمانان خود را در تمام زمینهها در مقابل پیشرفتهای غربی سرکوب کنند و خود را کمتر از آن بدانند که در مقابلشان بایستند و با آنها مبارزه کنند. آنها چنان احساس شکست کردند که هیچ مسلمانی به خود این جرأت را نداد که (حتی در نهانی هم) با خود نجوا کند و بگوید: غرب الگویی صالح و نیکو نیست، یا حداقل برای ما الگویی غیرصالح است. مگر ممکن است که کوچکاندامی از عظیمالجثهای انتقاد کند؟ این چنین انتقادی جرأت است یا دیوانگی؟!
محمد قطب رحمه الله